یادداشت های برفی

ساخت وبلاگ
لعنت بر من و تمام خواب هایملعنت بر این حس دقیقی که بعد از هر بار خواب دیدنت یا خودت را دیدم یا خبرت را شنیدم....لعنت به چشمانم که هنوز هم میبارند به یادتلعنت به دستانم  به کل تنم که مثل همان پنج سال پیش، امشب هم  با دیدن پیامت به لرزه افتاد..لعنت به زمستانی که عاشقشم اما تو باعث میشوی سوزش در تابستان گلویم را، تنم را منجمد کند و بروم زیر پتو اما باز بلرزم...لعنت به خواب هایم.... لعنت به این اشک ها که بی وقفه میریزند....خواب دیده بودم بعد از سال ها و به سختی پدر یک پسر شده ای... و امشب فهمیدم که این هم درست بود، فهمیدم پسر دار شده ای....چقدر پدر بودن برازنده ات است...چقدر خوشحالم برایت و چقدر غمگین برای خودم!نه که ناراحت بشوم از پدر شدنت نه! چون من همان ۵ سال پیش از دست دادنت را به جان خریدم با شب و روزهایی که خواب به چشمانم نیامد.. غمگینم که چرا اژ دلم بیرون نرفته ای هنوز‌‌‌... غمگینم از قلبم که افسار گریخته شده!نه که بگویم تمام این پنج سال مدام روز و شب در فکرم بوده ای نه! هزاران بار فراموشت کرده ام اما هزاران بار هم در خفا پنهانی با یک حرف با یک خاطره به یادت افتاده ام و به همان خانه ی اول برگشته ام....نمیدانم نفرین کدام خدا دوستی بود که من مغرور این چنین قلبم "سرطانِ تو" گرفته یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:04

امشب داشتم قصه ی عشق دختری را میخواندم که اخر سر به وصال معشوقش رسیده بود. تعریف کرده بود که شب های زیادی با گریه و دعا عشقش را از خدا خواسته بود  و شکر، که خدا هم اجابتش کرده بود. میدانی لا به لای هم یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 100 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 8:42

با خودم عهد کرده بودم که دیگر چیزی از تو، از نگاهت که مستقیم در قلبم فرو رفت به روی کاغذها نیاورم.. من حتی از آن روزی که عشقت را بالا آوردم تا مثلا سَمَش را از وجودم خارج کنم چیزی در اینجا ننوشتم دیگر... از آن روزی که برای تو، برایِ عشق ناکامم پنهانی پشتِ این تلفن های لعنتی گریه کردم اما خونسردانه برایت نوشتم حلالم یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 22:48

هی مینویسم پاک میکنم ... هنوز هم برایم سخت است بیرون راندن این واژه هایی که سال ها پیش باید مینوشتمشان، میگفتمشان و از شرشان خلاص میشدم.  سال ها پیش باید یک بار برای اولین و آخرین بار بهت میگفتم که "دوستت دارم" آن هم کم نه.. تا حد جنون ...  باید میگفتم تا این واژه از فرط گفته نشدن در دلم رسوب نکند!آن روز ها از ترس این که همان بودن کم و معمولی ات را از دست بدهم ،هر روز بیشتر از دیروز  این جمله ی لع یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 7:53

هی مینویسم پاک میکنم ... هنوز هم برایم سخت است بیرون راندن این واژه هایی که سال ها پیش باید مینوشتمشان، میگفتمشان و از شرشان خلاص میشدم.  سال ها پیش باید یک بار برای اولین و آخرین بار بهت میگفتم که "دوستت دارم" آن هم کم نه.. تا حد جنون ...  باید میگفتم تا این واژه از فرط گفته نشدن در دلم رسوب نکند!آن روز ها از ترس این که همان بودن کم و معمولی ات را از دست بدهم ،هر روز بیشتر از دیروز  این جمله ی لع یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : آقای, نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 6:19

همیشه خواب هایم تعبیر داشته اند. مثلِ ۱۱ فروردین ۹۳ که شبش خواب از دست دادنت را دیده بودم....مثل همین چند شب پیش که دوباره خوابت را دیده بودم و مثلِ امروز که تعبیرش  شدی در چشمانم...من امروز در  آن خیابانِ بی رحم دیدمت..داشتم از خیابان رد میشدم تا بروم کافی نت ، اصلا حواسم به این طرفش که تو ایستاده بودی نبود .به این طرف که رسیدم. رو به رویم بودی.. داشتی با تلفن صحبت میکردی. بعد از سالها دوباره صدا یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 6:19

برنگرد به این شهر، که حدس می زنم برنمیگردی تو هیچ وقت.    برنگرد که من میترسم از روزی که بیایی. اتفاقی، باز چشمانم در چشمانت بیافتد و تمام ِ تنم بلرزد! اما آخر ِ پاییز نباشد، که سردی ِ هوا را بهانه کنم و به روی ِ خودم نیاورم. برنگرد که حتی خنده و نگاهی شبیه به تو هم،مرا...................... فقط... فقط اگر آمدی، اگر قرار است روزی بیایی آن روز کمی لوطی گری کن  لطفا! بیاو دورادور در قاب ِ چشمانم راه برو، حتی برای ِلحظه ای کوتاه. نترس! نمیخواهم داشته باشمَت، اگر خودت نمیخواهی. فقط...  دلم برای ِ راه رفتنت بد "تنگ شده" یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : عکس نوشته مبهم, نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 15:47

دلم نمیخواد دیگه اینجا چیزی بنویسم.   همان حجبی که مدت ها وادار به سکوتم کرد در ابراز حسی که داشتم, این روز ها دوباره و حتی شدید تر از قبل محکوم به سکوتم می کند در قبال ِ آنچه که از ذهن و دلم می گذرد.نمیدانم اسمش چیست! حماقت ِ محض و یا افسانه ی دلباختگی...اما ما هر دو باختیم. من بی فکری کردم و باختم, او بی معرفتی کرد و باخت. من نگفتم دوستش دارم و باختم, او نگفت همسر دارد و باخت! میدانی باختن گفتن های من معنای دیگری دارند اگر بیشتر رویشان با دلت فکر کنی. در زندگی گاهی حتی اگر تصور ِ خوبی را که یک فرد از ما در ذهنش دارد را خراب کنیم بازنده محسوب میشویم... میدانم هی یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : من هنوز دلم واسه تو میزنه,من هنوز دلم پیش چشماشه,من هنوز دل نگرونم,من هنوز نرفتمو دلم برات,من هنوز دل نگرونم قاسم افشار, نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 15:47

 تو را تصور ميكنم كه شايد چند ساعت ‍پيش از شدت خستگي چراغ ها را خاموش كرده و بعد از مدتي فكر كردن به عشقت و يا شايد هم ... با خود عشقت به خواب رفته باشي. و همين تصور كوچك اما سمي كافيست كه امشب خواب ديگر به چشمان من نيايد و جايش را به حسي گنگ و سخت بدهد.  كافيست تا چنان سيخ داغي بر قلبم فرو رود كه گرماي سوزاننده اش را حتي از روي پيراهن نخي ام هم حس كنم و با خفگي اين تصورات لعنتي را لعنت كنم.راستش را بخواهي ديگر از تصوراتم ميترسم. تصوراتي كه بي معرفت تر از تو اند.تصوراتي كه فقط زجر آورهايشان پا به دنيايم مي گذارند..من يكسال و نيم بودن با تورا در لحظه لحظه ي زندگ یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : حرف هاي رويايي, نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 15:47

بیهوده می نویسم و بی پرده.  برای تو شاید.. اما بی تو. آه ای دوست ِ ! از دست رفته ی من.  ای در دلم نشسته... از تو کجا گریزم؟ از تو کجا گریزم  که بن بست اند همه ی خیابان های این ذهن ضعیفم. بن بستی به نام "تو". و به کوچکی ِ معرفت تو شاید. همه ی شهر خفته اند  من اما,  بیدارم با احساسی که بد خواب شده.  احساسی که شش ماه به زور خوابش کردم  اما تو را دیده و بی خواب شده. میدانی؟ تو آن قدرها هم خوب نبودی... اما این دختر بی فکر بیمار شده. منطق ام خواب است دیگر روزه ی سکوتم هم و حتی همه ی حاشیه رفتن هایم. راستش میدانم که از فکر تو من غرق گناهم. تو قلبت مالک دارد و من... فکر کردن ِ به تو یادداشت های برفی...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های برفی دنبال می کنید

برچسب : بیا ای دوست,بیا ای دوست با من باش,بيا اي دوست,بیا ای خسته خاطر دوست,ای دوست بیا و جانم بستان,اي دوست بيا تا غم فردا,اي دوست بيا تا,ای دوست بیا رحم,شعر بیا ای دوست,دانلود اهنگ بیا ای دوست, نویسنده : 9adambarfi-716 بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 15:47